......به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابر ها که فکر های طویلم بودند
......به رشد دردناک سپیدار باغ من که با من
از فصل های خشک گذر می کردند
......به دسته های کلاغان
......که عطر مزرعه های شبانه را
برای من هدیه می آوردند
به مادرم که در آیینه زندگی می کرد
و شکل پیری من بود
......و به زمین که شهوت تکرار من درون ملتهبش را
از تخمه های سبز می انباشت
......سلامی دوباره خواهم داد
......می آیم می آیم می آیم
......با گیسویم:ادامه ی بو های زیر خاک
......با چشمهایم:تجربه های غلیظ تاریکی
......با بوته ها که چیده ام از بیشه های آنسوی دیوار
......می آیم می آیم می آیم
......و آستانه پر از عشق می شود
ومن در آستانه به آنها که دوست می دارند
......و دختری که هنوز آنجا
......در آستانه ی پر عشق ایستاده
......سلامی دوباره خواهم داد
اندیشه جان با درودی گرم..............................***
یک دلبرانه -عاشقانه ی زیبا از فروغ....آفرین برنیکی انتخاب شما.....................
به ماه.................درودی دگرباره گوئیم
تا دوباره به در آید....
نکند ماه را برنجانیم....
نگاه کنید به این همه فرزندان زیبای او
ستاره ها ماه را در بر گرفته اند
به ماه و ستاره ها
هرشب درود بفرستیم
درودی تازه
مانند نان داغ تنور مادر بزرگ.......................!
تندرست و شادکام و هم چنان عاشق و جستجوگرباشی نازنین
با سپاس فراوان از سهیک این دوست مهربانم
سلام.شما هم وبلاگ زیبایی دارید و مطالبی زیباتر.ممنون که سر زدید...موفق باشید
سلام
وبلاگ خیلی خوبی دارید و یک مغز شلوغ.
سلام عزیزم
حالت چطوره...خوشحالم که باز این افتخارو دارم که از بازدید کننده های وبلاگ قشنگتم و خوشحالتر از اینکه امشب یک شعر امید بخش اینجا خوندم...
بازم منو دریاب
داداشت علی
من وب شما را لینک کردم برای تبادل اندیشه ها مان وبار ور سازی شعور مان
البته با اولین به روز رسانی لینک شکا فعال خواهد شد
hj8خ
من هم وب شما را با اجازه لینک کردم