جست وجو..................................................بوبن

من در جستجوی روشنی
آزادی
وآرامش هستم
گاهی این سه را
دررایحه ی یک گل و یا
در چشمان سیاه و شگفت زده ی یک بچه آهو احساس می کنم........

ومن سر براوردم از این خاک............................اندیشه

دوستان بادرودی گرم
ومن (اندیشه) در این روز....دراین سرزمین سبز ازخاک سربرون آوردم
می خواهم درکنارشما باشم
می خواهم در کنارشمارشدکنم
می خواهم با شما بخندم...گریه کنم
می خواهم در کنارشما پرهای پروازم را آزمایش نمایم.
من یک نونهالم......باورم کنید
دستم را بگیرید..آرزوی درخت شدن در سردارم
می خواهم قدبکشم...درخت شوم
می خواهم سایه سارشوم... وروزی شاید بباربنشینم
واین شدنی نیست مگر با هم دلی هم راهی و مهرافشانی شما
اندیشه یک نو آموزاست
به اندیشه یاددهید
اندیشه را راهنمائی کنید
ازاندیشه انتقاد کنید تا در تنورنقد پخته شود....! باسپاس از شما همسایه ها.
همسایه تو....خویشتن دیگرتوست
که در آنسوی دیوارساکن است.
در همدلی....همه ی دیوارها فرو می ریزند
وتو خویشتن خودرا در آنسوی دیوار می بینی.................خلیل جبران