قایم باشک...................................................مانا

بیائید باهم
به روزهای اول باران برگردیم
بدویم...چشم ببمدیم
هم دیگررا پیداکنیم

کمی زیرنیمکت ها قایم شویم
اعدادرا وارونه بشمریم
اگر شما زودتر ما را پیداکردید....

قول می دهم بگویم
کدام آواز فریبتان داده است
واین پرنده که دور می شود....کودکی نیست
پشت آن درختها چه می کنید؟

از وقتی که تو رفتی........................................اندیشه

وقتی تورفتی..
شوررا باخود بردی
نغمه را
آهنگ را
............اما
در این اتاق کوچک و خاموش من
بوی نفس های تو
ترنم خوش صدای تو
جاریست..
دیشب خوابت را دیدم
با دسته گلی
به پیشوازت آمده بودم
تورا از دوردیدم........مشتاقانه بسوی تو آمدم
ولی تو گام بگام
از من دور می شدی
صدایت کردم وپرسیدم
چرا برمیگردی
وتو در حاای که هم چنان از من
دور میشدی گفتی:
خوب نگاه کن......من نرفتم........دردستهای توام
مرا درگلدان بگذار.........تا خشک نشدم.......برمیگردم


هم چون کسی که گوش به باران...........................اکتاویو پاز

به من گوش بسپار چنان که به باران
نه به دقت....نه به غفلت
گام های سبک نم نم ریز
آبی که هواست..
هوایی که زمان
روزهنوز رهسپار
شب هنوز فرانرسیده است
نقش بندی های مه
در نبش خیابان
نقش های زمان
درنبش این درنگ...
بمن گوش سپار..............چنان که به باران
.