انسان...............................سیاوش کسرایی(با اندکی تلخیص)

پایان گرفت دوری و اینک من..........

با نام مهر به سخن باز می کنم..........

از دوست داشتن آغاز می کنم..........

انگار آسمان و زمین جفت می شوند..........

انگار می برندم با سقف آسمان..........

در دشتهای سبز فلک چشم آفتاب..........

 گردیده رهنما..........

 در قصر نیلگون فانوس..........

 ماهتاب افکنده شعله ها..........

با بالهای عشق..........

پرواز می کنم..........

با من ستارگان همه پرواز می کنند..........

دستم پر از ستاره و چشمم پر از نگاه..........

آغوش می گشایم..........

دوشیزگان ابر به من ناز می کنند..........

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
آخرین ترانه ی باران پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:02 ب.ظ http://tabar.blogsky.com

اندیشه جان بادرودی گرم..............
خرسندم که دوباره مهلت نوشتن یافتی

بگذار هزاران گل رنگارند بشکفد

دراین گلستانی که تنها به شوق گر یه باران زنده است

امیدوارم این تلاش را بعنوان یک راه مبارزه با پستی ها وزشتیها و پلشتی ها برگزینی

تندرست و موفق و شادکام باشی

جایت همانجاست دربلندترین بلندای دفتردلتنگی های من

عرفان سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:13 ب.ظ

اندیشه جان دورود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد