خود را می کاوم.....
نه از روی تردید بلکه از روی کنجکاوی......
به پشت سر می نگرم.اثری از راه گل آلود و باتلاق های حاشیه ی آن که بار ها
زندگیم را به خطر انداخته بود نمی یابم.در عوض در افق نوری را می بینم که آغوش خود
را به سوی من گشوده است و انتظار مرا می کشد.
اکنون یک چیز به همراه خود دارم و آن تجربیات گرانبهای گذشته است.
راه بسی دراز است و راه های گل آلود بسیار نیز......
اندیشه نازنین شجاعت میخواهد پا گذاشتن در این راه گل الود بی برگشت.
بوس
اندیشه جان کاش همه انقدر زیبا به زندگی نگاه میکردن و بار غم شکستهاشونو به دوش نمی کشیدن...
اندیشه جان به روزم...
این کاویدن تموم نشد؟
وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به من سربزن و اگر براتون ممکن هست وبلاگهای من رو در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود.... موفق باشی