گریزناپذیر............................................پدر اندیشه

آنگاه که می بینی همه چیز در جای خود و در بهترین حالت ممکن قرار گرفته............

زمانی که شرایط موجود را پسندیده ای و دلت می خواهد دنیا در همان حال متوقف شده و هیچ

چیز تغییر نکند.............

آنگاه که رخوت و سستی و بی خیالی ترا را به بی مبالاتی و خواب آلودگی می کشاند...........

گریزناپذیر پدیدار می گردد تا ترا را از توقف و ایستایی مرگ آلود برهاند.این سنت خداوند است که

ترا از ماندن و گندیدن نجات دهد و وادارت کند تا در تصمیمی سخت ولی به اختیار،راهی برای

مقابله با گریزناپذیر پیدا کنی:

۱- تسلیم و مرگی ذلت بار

۲-فرار و ننگ و رسوایی

۳-ماندن و جنگیدن

و باز سنت خداوند است که فقط ماندن و با روحیه ای تسلیم ناپذیر،

همه چیز را از نو ساختن از چنگال توقف مرگبار رهایی خواهی یافت........

گریز ناپذیر امواج سهمگین ترس و نا امیدی را بر انسان ها آوار می نماید و تنها آنان که بر این

تلخی ها صبوری نمایند..... 

یک درخواست................................................اندیشه

اخیرا گفته ای گهربار از گفته های زرتشت را در قسمت بالایی وبلاگم قرار دادم

از تمامی عزیزان بازدید کننده خواستارم تا در مورد این سخن نظرات خود را بیان فرمایند.

من به این جمله اعتقاد دارم.

بسیاری از مردم هستند که چشم و گوش بسته مسایلی را باور دارند بدون آنکه

در مورد راست یا دروغ بودن آن اطلاعی داشته باشند

و در بسیاری از موارد تحت محدودیت هایی قرار دارند که ناچارند آن مسایل را بپذیرند.

حس کنجکاوی بشر بسیاری از چرا ها و چگونه ها را در پیش راه او قرار داده و او

با اندیشیدن و پژوهش به دنبال جواب این پرسش هاست.

بنابراین باور بسیاری از مسایل برای او که در مورد درست بودن آنها اطلاع ندارد دشوار

است.بسیاری از این عقاید برای او اکنون به صورت افسانه و داستان در آمده و تنها

افراد اندکی هستند که به درستی آنها ایمان دارند.در این میان افرادی سودجو سعی

دارند تا مغز اینگونه انسان ها را از خرافات و اندیشه های غلط پر کنند

اما چیزی که روشن است این بوده که  خود انسان با همان حس کنجکاوی به

درست یا غلط بودن این عقاید دست خواهد بافت.

 

 

همینجوری!.................................................اندیشه

     دلم گرفته بود..........

     نمی دونم چرا هر وقت دلم می گیره یه بار گذشته ام رو مرور می کنم.

     به این می اندیشم که آیا راهی که تا اینجا اومدم درست بوده یا نه؟

     به شکست هایی که داشتم،به موفقیت ها..........

     به پیشامد هایی که زندگیم رو دگرگون کرده..........

      هرچند که تعدادشان انگشت شماره..........

     این دوره سپری میشه و آسمون دلم دوباره آفتابی خواهد شدولی چیزی که جالبه

     اینه که بدم نمیاد هر چند وقت یکباربرم تو خودم و بیلان کارم رو تا به اینجا بررسی 

     کنم.

     آیا در حال انحراف از هدفی هستم که در پیش گرفته ام یا کماکان به نظر خودم

      گام هارو درست برداشتم؟

     تازه داره از زندگی خوشم میاد...........

 

و دوباره سر بر آوردم......................................اندیشه

با درودی گرم خدمت تمامی دوستان گرامیم

دوباره برخاستم و به دوری چندین ماهه ام از وبلاگ و وبنگاری پایان بخشیدم

در این مدت دلم برای تک تک شما دوستان تنگ شده بود ولی بدلیل مشکلات زیاد     

نمی توانستم به نگاشتن  بپردازم

خوشحالم که با سازماندهی مجدد توانستم به این کار دلخواهم ادامه دهم

با سپاس فراوان از دوست مهربانم سهیک عزیز که با تجربیات گرانبها و راهنمایی های

ارزشمند خود مرا به ادامه ی کار تشویق کردند