یک پرسش...................................................اندیشه

 یادداشت امروز من دو پرسش است از تمامی دوستانی که این وبلاگ رو بازدید می کنند
خواهشمندم به این پرسش ها پاسخ دهند

اکنون سال های عمر شما می گذرد.
تا به اینجای کار چقدر در رسیدن به اهداف خود موفق بوده اید؟
اگر در رسیدن به تمامی اهداف خود موفق نبوده اید آیا برنامه ای برای آن ها دارید؟

بسیار از توجه شما عزیزان سپاسگزارم

خودم کردم که لعنت.........................................اندیشه


.هر روز شاهد کشتار تعداد بیشماری از انسان های مظلوم در کره ی خاکی .هستیم
.دوباره می بینیم که بشر به دوران جنگ های وحشیانه ی دوران قدیم،باز .گشته است
طمع بشر این فرزند گستاخ طبیعت برای دستیابی یه قدرت روز به روز بیشتر شده،تا جاییکه حاضر است با بیرحمی و سنگدلی هرچه تمامتر همنوع خود .را بکشد
اگر با دیدی باز به پیرامون خود بنگریم درمیابیم که  عقل،این متمایزکننده ی بشر از سایر حیوانات که سبب بسیاری از پیشرفت ها شده خود او را گرفتار ساخته به گونه ای که    دردسرساز  .شده
بجای اینکه این همه بودجه و سرمایه صرف رسیدگی به وضع بیمارانی که از بیماری های سخت درمان و بی درمان یا گرسنگانی که غذا برای خوردن ندارند شود، صرف ساختن انواع اسلحه .های مرگبار و وحشتناک شده است
.انحطاط فکری بشر تا به کجا رسیده است؟خود دارد به دست خود از بین می رود
؟چه زمانی قرار است این سقوط بشر به چاه سرنگونی قطع شود

تشویش............................................سیاوش کسرایی

......سنگین نشسته برف
......غمگین نشسته شب
......اندوه من بدل
......تشویش من به لب
......آتش اگر بمیرد
......آتش اگرکه سایه به صحرا نیفکند
در راه،گرگها،به قافله می زنند باز
......سیمای بی نوایی و بی برگ باغ ها
......بانگ کلاغ ها

کدام دوران زندگی ارزشمندتر است؟...........................اندیشه

بسیار گرفته  بودم و همین سبب شده بود که در اتاقم گوشه نشین شوم.
آنقدر که نمی خواستم کسی را ببینم یا با کسی حرف بزنم.
در همین حال بودم که چشمم به آلبوم عکس هایم افتاد.
آن را باز کردم و مشغول تماشای آن شدم.
عکس های کودکیم،عکس های مهدکودکم عکسهای مسافرت عکس های تولدم و ....
با خودم گفتم ایکاش هنوز کودک بودم و دنیای زیبا،شیرین و بدون دردسر خود را داشتم.
بعد به عکس های نوجوانی ام رسیدم به یاد خاطراتاین دوران  افتادم و با خود به این نتیجه رسیدم که دوران کودکی هر چند شیرین است ولی در دوران نوجوانی دید اطرافیان به تو عوض می شود و دیگر کسی روی تو به مانند کودک خردسال حساب نمی کند.دیگر خواهر یا برادر بزرگ کار هایش را به گردن تو نمی اندازد! و دیگر اینکه در صورت نداشتن برادر بزرگتر مرد دوم خانواده به قول پدر تو هستی!
بسیار از دیدن عکس ها و زنده شدن خاطرات خوشحال شدم و ناراحتیم را از یاد بردم.
بعد به عکس های دوران جوانیم رسیدم.با دیدن این عکس ها دریافتم که دوران نوجوانی نیز هرچند حسن های یادشده و دیگر را داراست ولی به کاملی دوران جوانی نیست.البته منظورم از کاملی، تکامل ذهنی و رشد فکری می باشد.
اهمیت جوانی به عنوان یکی از مقاطع سرنوشت ساز زندگی دیگر ایده ای بود که باورم داشت
که دوران جوانی از تمامی دوران های زندگی بهتر است.
در همین افکار بودم که دست پدرم را بر روی شانه هایم احساس کردم.برگشتم و او با لبخند گفت:پسرم با اینکه دوران کودکی و نوجوانیت برای من بسیار خاطره انگیز است ولی من هم مانند تو برای دوران جوانیت اهمیت خاصی را قائلم.
بهت زده اورا نگاه می کردم.چگونه فکر مرا خوانده بود؟
حرف پدرم سرآغاز بحثی در باره ی مقاطع زندگی شد.در آخر به این نتیجه رسیدیم که
هر دوران زندگی برای خودش ارزش ویژه و والایی دارد.و نمی توان گفت که کدام دوران
بهتر است.دوران پیری همانقدر زیباست که دوران کودکی.چه زیباست وقتی که فرزندانت و نوه هایت را که حاصل زندگیت هستند و به موفقیت رسیده اند مشاهده می کنی.
همچنین اهمیت دوران کودکی نیز بسیار بالاست چراکه پایه های زندگی هر شخصی در دوران 
کودکیش بنا می شود. و اگر  بنای خانه سست باشد.در آینده ای نزدیک فرو خواهد ریخت.