از وقتی که تو رفتی........................................اندیشه

وقتی تورفتی..
شوررا باخود بردی
نغمه را
آهنگ را
............اما
در این اتاق کوچک و خاموش من
بوی نفس های تو
ترنم خوش صدای تو
جاریست..
دیشب خوابت را دیدم
با دسته گلی
به پیشوازت آمده بودم
تورا از دوردیدم........مشتاقانه بسوی تو آمدم
ولی تو گام بگام
از من دور می شدی
صدایت کردم وپرسیدم
چرا برمیگردی
وتو در حاای که هم چنان از من
دور میشدی گفتی:
خوب نگاه کن......من نرفتم........دردستهای توام
مرا درگلدان بگذار.........تا خشک نشدم.......برمیگردم