صحبت......................................مولانا

آنها که به سر در طلب کعبه دویدند 

 

چون عاقبت الامر به مقصود رسیدند 

 

رفتند... 

 

رفتند که بینند در آن خانه خدا را 

 

بسیار بجستند...خدا را ندیدند 

  

چون معتکف خانه شدند از سر تکلیف 

  

ناگاه خطابی هم از آن خانه شنیدند 

  

کی خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ... 

 

آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند...

بازگشت همه به سوی ((او))ست!!

بار ها این جمله را بر روی آگهی های ترحیم دیده ایم.

ولی پرسش اینست که مگر ما از او جدا بوده ایم که به سوی او بازگردیم؟

مگر ما در لحظاتی که در گرداب سختی ها در حال دست و پا زدن بوده ایم او را در خود حس ننموده ایم؟

مگر او همیشه به مانند دوستی مهربان با ما نبوده است؟

او کیست؟

چرا لحظه ای نمی اندیشیم؟

او در درون ماست و او را در آسمان ها می جوییم.

به کودکانمان می آموزیم که اگر بندگی اورا نکنند خشم او شامل حالش

خواهد شد.ذات پاک آن ها را باآموختن دروغ٬حسادت ونفرت تباه می

کنیم و به او می آموزیم که حقیقت همین است که ما می گوییم و نه

چیز دیگر. 

به راستی چرا وفادار ترین و مهربان ترین دوست خود را صاخب و مالک خود می پنداریم؟دوستی که بارها به خاطر ندانم کاری های خود  رهایش کرده ایم و در هنگام نیاز دوباره او را طلبیده ایم.

در ذهنمان از او سیمایی خشن و کینه توز ساخته ایم.

بیایید گفته های دیگران را کنار بگذاریم و برای لحظه ای هم که شده اندیشه های دیکته شده را رها کنیم...