به او می نگرم.............................................اندیشه

به او می نگرم..........

 به چشم های نافذش............

به قامت سرو مانندش.............

به کمان ابروانش...........

غرور وجودم را فرا می گیرد..............

چند سال پیش را با یاد می آورم..........

زمانی که چهار دست و پا راه می رفت و چند واژه ی تازه را که باد گرفته بود

تکرار می کرد.........

مثل باد گذشت...........

غرق در این اندیشه ها گرمی دستانی را بر شانه هایم احساس می کنم.................

احساس می کنم که می توانم به آن دست ها اعتماد کنم.................

برمی گردم و اورا می بینم که لبخند می زند.........

در پناه او احساس آرامش می کنم...........

حال من به او وابسته ام.........

گریزناپذیر............................................پدر اندیشه

آنگاه که می بینی همه چیز در جای خود و در بهترین حالت ممکن قرار گرفته............

زمانی که شرایط موجود را پسندیده ای و دلت می خواهد دنیا در همان حال متوقف شده و هیچ

چیز تغییر نکند.............

آنگاه که رخوت و سستی و بی خیالی ترا را به بی مبالاتی و خواب آلودگی می کشاند...........

گریزناپذیر پدیدار می گردد تا ترا را از توقف و ایستایی مرگ آلود برهاند.این سنت خداوند است که

ترا از ماندن و گندیدن نجات دهد و وادارت کند تا در تصمیمی سخت ولی به اختیار،راهی برای

مقابله با گریزناپذیر پیدا کنی:

۱- تسلیم و مرگی ذلت بار

۲-فرار و ننگ و رسوایی

۳-ماندن و جنگیدن

و باز سنت خداوند است که فقط ماندن و با روحیه ای تسلیم ناپذیر،

همه چیز را از نو ساختن از چنگال توقف مرگبار رهایی خواهی یافت........

گریز ناپذیر امواج سهمگین ترس و نا امیدی را بر انسان ها آوار می نماید و تنها آنان که بر این

تلخی ها صبوری نمایند.....