کجا؟ بی توشه راه..............اندیشه

زندگی......... صحنه یکتای هنرمندی ماست

هرکسی نغمه خود خواند و ازصحنه رود

صحنه پیوسته بجاست..

آیا زنده بودن همان زندگی است؟ اگرآری پس تفاوت بین انسانها و دیگرجانوران چیست؟؟ ؟؟؟ ذهن پویا وخلاق وآفرینشگر تفاوت بین حیوانات وانسان هاست.... طبیعی است که تمامی حیوانات به اندازه خود دارای هوش دانایی هستند اگرچه این ها درانسان با تفکرواندیشه گری  همراه است....... بنابراین اگرچه همه جانداران زنده هستند ولی تنها انسان است که زندگی اش دارای معنی و عمق است........  متاسفانه تعدار قابل توجهی ازانسان ها بعلت عدم استفاده ازقدرت شگفت مغزی خود درهمان حالت مشترک با حیوانات( خورد وخواب و تولید مثل)  درمی مانند ویا پویایی ذهنی شان چنان کند است که تفاوت چندانی با حیوانات ندارند!

برای اثبات انسان بودن خود تلاش کنیم از مرحله حیوانی دورشویم

مفید یا دردسرساز؟.........................................اندیشه

زمانی که بشر آتش را کشف کرد به خود و هوش خود بالیدو به وسیله ی آتش بسیاری از ابزار دیگر را نیز کشف کرد.

کم کم پیشرفت کرد و بعد ها به تکنولوژی های مختلف دیگر دست پیدا کرد.اما بسیاری از این کشف ها و اختراعات بجای اینکه از جنبه ی مثبتشان استفاده شود توسط خود او بر علیه  خود و همنوع خود استفاده شد. کشفیات و اختراعاتی چون اسلحه،دینامیت،بمب،مواد مخدر و...

اعتیاد به مواد مخدر یکی از بزرگترین بلا هایی است که انسان بدان دچار است. مشکلی که با دست خود برای خود ایجاد کرده است.متاسفانه این بیماری که بیشتر عوامل روحی در آن دخیل می باشند.در کشور ما در حال افزایش بوده و متاسفانه قربانیان آن هم جوانان ما هستند.

افسوس!

انسان تنها موجودیست که به خود آسیب می زند.عقلی که اینقدر انسان از آن با غرور صحبت می کند،در بسیاری از موارد برای او مشکل ساز بوده تا مفید.

 

گز یده......................................................اوشو

انسان پدیده ای غریب است.

به فتح هیمالیا می رود،به اعماق اقیانوس آرام می رود،به ماه و مریخ سفر می کند.

تنها یک سرزمین است که هرگز تلاش نمی کند آن را کشف کند و آن دنیای درونی وجود اوست.

 

 

نغمه ی خواندنی............................................اندیشه

                                زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

                            هر کسی نغمه ی خود خواندو از صحنه رود

                                       صحنه پیوسته بجاست

                                 خرم آن نغمه که یاران بسپارند بیاد

این شعر سالها  بصورت خوشنویسی شده در اتاق پدر و مادرم روی دیوار بود

هرگاه به طور اتفاقی به این شعر برخورد می کردم  بی تفاوت از کنارش رد می شدم

اما این بار فرق داشت.یک حس غریبی مرا به ایستادن و اندیشیدن واداشت ساعتی نشستم و

فکر کردم.در نزدیکی خودم افرادی را شاهد بودم که عمر خود را تباه کردند و از دنیا رفتند.ای کاش

زاده نشده بودند.

 اندکی از آشنایان خود فراتر رفتم و جامعه ی بزرگتری را در نظر گرفتم:

حاکمان سنگدل،قاضیان عادل،دژخیمان،خونخواران،دانشمندان،مخترعان و......

ّهمه ی آدمیان در صحنه ی یکتای هنرمندیشان آمدند و می آیند و خواهند آمد.

همه هم رفتند و می روند و خواهند رفت.

همه و همه نغمه ی خود را می خوانند،خوشا بحال آنانکه نغمه ی شان بخاطر سپرده شود.

هنوز هم سردمداران ستمگر در این دنیا زندگی می کنند........