به کمک شب.............................................روبردسنوس

لغزیدن درسایه تو به کمک شب
دنبال کردن گام هایت....سایه ات.......در پای پنجره

این سایه کنارپنجره توهیتی
کس دیگری نیست

بازنکن این پنجره را
چشم ها راببند

می خواهم آنها را با لبانم ببندم
اما پنجره باز می شود و باد

پنجره باز میشود....تو نیستی
می دانم.

آزادگی...................................................اوشو

بی وقفه آزاد بوده ام
تا هرگزکسی نتواند
از من جزمیتی
بنانهد............
ا
اگرکسی اینگونه بخواهد
خودرا دیوانه کرده است
م
ماترک وحشتناکی برای محققان بجا گذاشته ام
ازحرفهای من...
کسی نمی تواند بدرون
اندیشه من نقبی بزند
و
وهمین خوبست...چراکه
کسی نمی تواند مرا به دینی و یا به آئینی متصل کند.....