دوست میدارم..........
دوست میدارم صدای خش خش برگ های مرده ی درختان.........
دوست میدارم شبنمی که برگ را می نوازد..........
دوست میدارم ...........
درخشش خورشید را.....
نرمی ابر ها........
تابندگی ماه را.......
رقص بید مجنون در باد را........
نغمه ی پرندگان را.........
دوست میدارم.........
کوه ها را رود ها را دریا هارا.............
باران را............
برف را............
همه ی طبیعت را دوست میدارم..........
دوست میدارم نگاه های پر مهر را..........
عشق را دوست میدارم...............
بخشش را دوست میدارم..........
آره خلاصه، خوشحالم شدم که دوباره مینویسی، باریکلا پسر!
اندیشه نازنینم........
زندگی رویا نیست
زندگی زیباییست
میتوان بر درختی تهی از بار...............زدن پیوندی
میتوان بر مزرعه خشک و تهی برگی ریخت
...........
من هم زندگی را با تمام سونامی ها و کاترینا هاش دوست دارم اما گاهی فکر میکنم لیاقت زنده بودن را ندارم.کاش میتونستم .........
سلام اندیشهء عزیزم...
بلگ قشنگی داری.... چقدر دوست داشتنات قشنگن... و رنگ خوبی دارن...
چقدر خوبه که تو .... بعد از یه مدت هم که شده کارها و رفتار و قدمهاتو می بری رو بیلان.... باور کن خیلی ها شاید چند برابر تو سن دارن اما اصلا نمی دونن بیلان چیه؟ ارزیابی چیه!!! همیشه همون طوری که همیشه بودن در جا می زنن ...
از اشنایی با تو خیلی خوشحالم.... و امید وارم دوستی خوبی داشته باشیم....
برات بهترین ها رو آرزو می کنم... که هر روزت قشنگتر از دیروز.... و هر لحظه ات دوست داشتنی تر از لحظهء دیگه ات باشه...
موفق باشی...
سلام دوست عزیز و همراه همیشگی من.ممنون از محبتت که منو فراموش نمیکنی.دیدن تو باعث خوشحالیست