حقیقت......................................................بوبن

حقیقت کجاست؟
همین نزدیکی ها.
ح
حقیقت در انتهای راه نیست
خودراه است.
ح
حقیقت در برابرمانیست...دردرون ماست.
م
ما همان گونه درحقیقت غوطه وریم
که کودکان در آبی سردو زلال.

محبوبم...................خلیل جبران.....................اندیشه

محبوبم.........
اشکهایت را پاک کن
زیرا عشفی که چشمان ماراگشوده و ما را
خام خویش ساخته موهبت
صبوری و شکیبایی را نیز بماارزانی می دارد
اشکهایت را پاک کن و آرام بگیر
زیرا ما با عشق میثاق بسته ایم
وبرای آن عشق است که رنج
نداری...تلخی و بینوایی را
تاب می آوریم.

به مردم گوش کن................اوشو.....................اندیشه

مردم را عاشق شو
درروح ایشان جستجوکن
اگرچنین کنی نیازی به سینما نداری
ونیازی به خواندن داستان نیست.
هرانسان داستان و فیلم های بسیاری در خوددارد
..........
چرا بمردم گوش نمی دهیم؟
چراجهره در چهره به مردم نظر نمی افکنیم...
چرادست آنها را در دست نمی فشریم.

قایم باشک...................................................مانا

بیائید باهم
به روزهای اول باران برگردیم
بدویم...چشم ببمدیم
هم دیگررا پیداکنیم

کمی زیرنیمکت ها قایم شویم
اعدادرا وارونه بشمریم
اگر شما زودتر ما را پیداکردید....

قول می دهم بگویم
کدام آواز فریبتان داده است
واین پرنده که دور می شود....کودکی نیست
پشت آن درختها چه می کنید؟